اولش اسم فیلم نظرمو جلب کرد ، آشغالهای دوست داشتنی ! و وقتی در موردش خوندم که شیش سال توقیف بوده بیشترم کنجکاو شدم ببینمش. اما بر خلاف خیلی از فیلمهایی که آدم صرفا از روی کنجکاوی میره سراغشون و توی ذوقش میخوره ، این یکی اصلا اینجوری نبود و من خیلی خوشم اومد. هم از خلاقیت کارگردان وشکل روایتش و هم از بیپرواییش توی خط قرمزها. یه تکههای کوچیکی هم بود که نپسندیدم. مثلا بعضی جاها دیالوگها ضد ونقیض میشد یا حق مطلب ادا نمیشد. البته اصلا بعید نیست یه جاهاییش رو سانسور کرده باشن. قصهی زنیه به اسم منیر خانوم. این منیر خانوم از وقتی تو شکم مادرش بوده با ماجراهای ی درگیر بوده تا زمان حال فیلم که سال هشتاد و هشته! البته خود منیر هیچکاره بود توی اون ماجراها و همیشه پدر،شوهر،برادر و پسرهاش درگیر اون اتفاقات اجتماعی و ی بودن و فقط نگرانی و ترسش مال منیر بود! این که نقشهای اجتماعی بیشتر متمرکز روی مردهای داستان هست رو نپسندیدم. هر چند شخصیت سیما تا حدی این ناهمگنی رو جبران میکنه . خلاصه این که در کل فیلم خوبی بود (البته خوب صرفا از دید یک مخاطب غیر حرفهای) .
فیلم منو یاد کتابی انداخت که وقتی نوجوون بودم خونده بودمش و اون زمان خیلی به دلم نشسته بود. یه رمان تاریخی به نام " زندگی باید کرد" نوشتهی منصوره اتحادیه. داستان این کتاب از اواخر قاجار تا انقلاب رو شامل میشه. جزییات کتاب رو یادم نیست اما داستان یک خانواده قاجاره که پدرشون کشته میشه و بچههای خانواده هر کدوم سرنوشت جالبی پیدا میکنن که در واقع نویسنده میخواد اینطوری گرایشهای ی مختلف که توی اون بازهی تاریخ وجود داشتن و ماجراهاشون رو روایت کنه. خانم اتحادیه تحصیلات تاریخ داره و تالیفات زیادی هم تو این زمینه داشته و بنابراین از نظر اطلاعات تاریخی قابل اعتماده. دلم میخواست دوباره بخونمش اما پیداش نکردم.
اگه بخوام خلاصه کنم :
ایران مثل یه زنه و هر کدوم از ما- با هر گرایش ی و مذهبی- بچههاشیم. مثل یه خانواده. پس لطفا بیاید همدیگه رو تیکه پاره نکنیم !
درباره این سایت